|
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟! مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. خداوندا! اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟! خداوندا! اگر در روز گرما خیز تابستان تنت بر سایهی دیوار بگشایی لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری و قدری آن طرفتر عمارتهای مرمرین بینی و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟! خداوندا! اگر روزی بشر گردی ز حال بندگانت با خبر گردی پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت. خداوندا تو مسئولی. خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است، چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
|
![]() ![]() |
30 ثانیه به نقطه قرمز نگاه کنید بعد به دیوار سفید نگاه کنید خیلی جالبه امتحانش کن |
![]() ![]() |
کودک می نوشت:آب بابا نان |
![]() ![]() |
دستانش به کیسه های نان خشک چنگ زد |
![]() ![]() |
علی آرام به کنار پیاده رو آمد |
![]() ![]() |
|
![]() ![]() |
رفتار من عادى است
اما نمى دانم چرا این روزها از دوستان و آشنایان هر کس مرا مى بیند از دور مى گوید این روزها انگار حال و هواى دیگرى دارى اما من مثل هر روزم با آن نشانى هاى ساده با همان امضا همان نام و با همان رفتار معمولى مثل همیشه ساکت و آرام...!! |
![]() ![]() |
زانوهامو بغل كرده بودمو نشته بودم كنار ديوار
ديدم يه سايه افتاد روم
سرم رو آوردم بالا
نگاه كرد تو چشمام، از خجالت آب شدم
تمام صورتم عرق شرمندگي پر كرد
گفت:تنهايي
گفتم:آره
گفت:دوستات كوشن؟
گفتم: همشون گذاشتن رفتن
گفتي: تو كه مي گفتي بهترين هستن!
گفتم:اشتباه كردم
گفتي: منو واسه اونا تنها گذاشتي
گفتم:نه
گفتي:اگه نه،پس چرا ياد من نبودي؟
گفتم:بودم
گفتي:اگه بودي،پس چرا اسمم رو نبردي ؟
گفتم:بردم، همين الان بردم
گفتي:آره،الان كه تنهايي،وقت سختي
گفتم:.....(گر گرفتم از شرم-حرفي واسه جواب نداشتم)
-سرمو اينداختم پايين-گفتم:آره
گفتم:تو رفاقتت كم آوردم،منو بخش
گفتي:ببخشم؟
گفتم:اينقدر ناراحتي كه نمي بخشي منو؟ حق داري
گفتي:نه! ازت ناراحت نبودم! چيو بايد مي بخشيدم؟
تو عزيز تريني واسم،تو تنهام گذاشتي اما تنهات نذاشته بودمو نمي ذارم
گفتم:فقط شرمندتم
گفتي:حالا چرا تنها نشستي؟
گفتم:آخه تنهام
گفتي:پس من چي رفيق؟
من كه گفتم فقط كافيه صدا بزنی منو تا بيام پيشت
من كه گفتم داري منو به خاطر كسايي تنها مي ذاري كه تنهات مي ذارن
اما هر موقع تنها شدي غصه نخور،فقط كافيه صدا بزني منو
من هميشه دوست دارم،حتي اگه منو تنها بزاري،
هميشه مواظبت بودم،تو با اونا خوش بودي،منو فراموش كردي تو اين خوشي
اما من مواظبت بودم،آخه رفيقتم،دوست دارم
ديگه طاقت نياوردم،بغض كردمو خودمو اينداختم بغلت،زار زدم،گفتم غلط كردم
گفتم شرمنده ام،گفتم دوست دارم،گفتم دستمو رها نكن كه تو خودم گم بشم
گفتم دوست دارم...
گفتم: داد مي زنم تو بهترين رفيقيييييييييييييييي
بغلت كردم گفتم:تو بن بست رفيقي
يك كلام،خدا تو بهتريني
|
![]() ![]() |
اگه شکسته پای من
گریه نکن عصای من
هر چی شکسته بنویس
به پای گریه های من
اگه تمومه طاقتت ، نمونده روز راحتت
نگاه با صداقتت غنیمته برای من
آینه و شمعدون نمی خوام ، من لب خندون نمی خوام
هر چی که خنده ست واسه تو ، هر چی غمه برای من
بخند و از خنده بگو ، از غم بازنده بگو
![]() |
![]() ![]() |
ای بازیگر گریه نکن ما همه مون مثل همیم
صبحا که از خواب پا می شیم نقاب به صورت می زنیم
یکی معلم می شه و یکی می شه خونه بدوش
یکی ترانه ساز می شه یکی می شه غزل فروش
کهنه نقاب زندگی تا شب رو صورت های ماس
گریه های پشت نقاب مثل همیشه بی صداس
هرکسی هستی یه دفعه قد بکش از پشت نقاب
از رو نوشته حرف نزن رها شو از پیله ی خواب
نقش یک دریچه رو، رو میله ی قفس بکش
برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش
کاشکی میشد تو زندگی ما خودمون باشیم و بس
تنها برای یک نگاه حتی برای یک نفس
تا کی به جای خودما نقابمون حرف بزنه
تا کی سکوت و رج زدن نقش نمایش منه
می خوام همین ترانه رو ، رو صحنه فریاد بزنم
نقابمو پاره کنم جای خودم داد بزنم
|
![]() ![]() |